اشکها و سیگارها

My pain is my sanctuary

اشکها و سیگارها

My pain is my sanctuary


رنگ در رنگ

می کشم تابلویی برای تولد نگار.

تابلو هایی که معنی هایشان را فقط و فقط خودم می فهمم.

آّه در آه

می کشم برای زندگی ام

که همه ی جوانبش نا خواسته دچار بحران شده است.

گاه بی گاه

خوشبختی تا دم در خانه مان می آید

پر می کشد

به عدم.

 

خشک است در من ذوق تازگی . 

پیچیده است آنقدر در هم که به جز پاره کردنشان راهی نمانده است.

کنافی که از حلق شروع شد و پیچید به دور جایی که نامش چیزی شبیه قلب است. 

نه... 

من از نومیدی حرف نمی زنم. 

این امید است که بزرگترین مصیبت بشر است. 

این امید است که انتظار را سخت تر و راه را نا هموارتر می کند. 

.... 

.. 

خشک است در من ذوق تازگی. 

 

------------------------------------------------------- 

پ.ن: take another walk out of your fake world... 

 

 

بیهوده است دست و پا زدن برای مثل بقیه شدن. 

من فرق می کنم. 

و باید بپذیرم که فرق می کنم... 

در همه چیز.

 

نگرانم. 

نمیدانم چرا. 

نمیدانم برای که. 

درد مشترک که نگرانی ندارد! 

 

او هم آنچه را می کشد 

که تو کشیدی!

و البته.. 

میکشی! 

 

نمیدانم. 

کلمه ها مرحم اند 

یا نه!  

اما زدنشان بهتر است 

از نزدنشان.  

 

مشنوی؟ 

میخندند. 

بگذار بخندند. 

من نمی خندم. 

با تو همنوا می شوم در ارکستر شبانه ی 

اشکها.. 

 

---------------------------------------------------------- 

پ.ن: شعر هست یا نه..نمیدانم! 

پ.ن: در غبار مستی و بی حسی غوطه ورم! 

پ.ن:‌رهبر ارکستر کیست؟...

 

هر روز صبح به امید پاک شدن خط قرمز های زندگی ام چشمانم را باز می کنم.  

مثل لیوانی پر از خالی  

پشت میز می نشینم و می گذارم خودکار قرمز ام هر چقدر که دلش می خواهد 

روی کاغذهای باطله هنر نمایی کند. 

تمایلی سخت چنگ می زند به وجودم که در زیر قرمزی کلمات تا آنجا که می توانم 

قایم شوم.  

 چشمان آن آدمک سیاه روی دیوارم را هم قرمز خواهم کرد 

هر چی باشد قرمز هم یک رنگ است.  

-------------------------------------------------------------------- 

پ.ن: خیلی احساس آزادی می کنم.دیگر در بند هیچ چیز نیستم. 

پ.ن: او راست می گفت! در زندگی همه ی هدفها پوچ اند به جز رسیدن به خودت!

 پ.ن: به درک که عشق را نمی فهمد برود با همان فاحشه ی بی احساس حال کند!