اشکها و سیگارها

My pain is my sanctuary

اشکها و سیگارها

My pain is my sanctuary

 

(۱) 

 

هر چیزی را که زیاد دوست داشته باشم 

اذیتم می کند 

از آیفون گرفته تا  

همان پسر نیویورکی... 

 

----------------------------------------------------- 

(۲) 

 

زندگی من اگر یک خمیر باشد 

روی کف دست یکی 

آن دست یهو مشت میشود 

فشار می آورد 

یهو... 

 

------------------------------------------------------ 

(۳) 

 

یک هفته می توانم 

ازین خاک  

دور باشم. 

مرسی. 

  

--------------------------------------------------------- 

(۴) 

 

پاستیل 

سیگار 

آب آلبالو 

سبد خرید همیشگی ام.  

------------------------------------------------------ 

(5) 

  

ساعت 3:00 صبح  

صورتم سیاه شد هاست 

از ریمل ها 

از اشکها 

از سیگارهای نکشیده. 

لعنت به این پیچیدگی...

  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

پ.ن: بدترین ازینها چه می تواند باشد؟  

پ.ن: چرا نمی گذارند خودم باشم؟ 

پ.ن: ....

 

(۱) 

 

آمده بود جلوی چشمم انگار. 

آنقدر نزدیک که توانستم ببوسمش. 

شاد بودیم 

برای اولین بار... 

حداقل من. 

آغوشش بوی همان عطری را می داد 

که همیشه فکر می کردم.

  

------------------------------------------------------ 

(۲) 

  

سیگار برگ از همان روزی  

که خیلی الکی بروی دوستیمان 

ر**دی توی جا سیگاری ام مانده 

دارد پودر می شود. 

به دَرَک!! 

----------------------------------------------------- 

(۳) 

 

پدر می گوید همه ی ما هم درد تو را می کشیم 

اما سر خودمان را بند کرده ایم. 

تو هم سرت را به یه چیزی بند کن. 

من می گویم 

آخرِ آخرش چی؟وقتی همه چی آوار بشود روی سرت؟ 

پدر چیزی نمی گوید. 

هیچ کس هیچوقت چیزی نمی گوید. 

-------------------------------------------------------- 

(۴) 

 

بعد از ظهر ساکت 

بعد از ظهد کرخت 

بعد از ظهر خمار... 

بی تو همه چیز از حرکت ایستاده  

حتی بعد از ظهر ها! 

---------------------------------------------------------- 

(۵) 

  

دخترک روی بوم سپیدم 

چندین ماه است که منتظر ایستاده 

با روبانی در دست 

و کلاهی بنفش 

و لباسی طلایی 

تا تو نیایی  

رنگ پس زمینه را مشخص نخواهم کرد! 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

پ.ن: به این آّهنگ گوش دهید (اگر می خواهید) :‌ fairytale by alxander rybak  

 پ.ن: این قلیون عجب مزخرف شیرینی است. 

پ.ن: مرا یارای رفتن زین قفس نیست. 

پ.ن: فیلم deadman دیوانه ام می کند!!! دیواااااااااانه!!!

(۱) 

 

بعد از آنهمه بالا پایین پریدن های سر کلاس  

برای فهماندن کلمه ی  

hurry up 

 و دیگر کلمات از همین نوع , 

با چشمهایی که توی کاسه ی چشمانم زق زق می کردند 

خانه آمدم. 

و چقدر حال داد دراز کردن پاهایم 

مزه مزه کردن آب آلبالوی ترش سرد 

و گوش کردن به آهنگ همیشه عزیزم : 

nothing else matters... 

 

----------------------------------------------------------------- 

(2) 

 

مردک داشت می گفت می خوام سگه رو با سیانور بکشم. 

پرسیدند چرا؟خب بدش به کسی اگه نمی خوایش. 

گفت نه نجسه! همه ی علما می گن کشتنش عیب نداره. 

تو دلم گفتم 

اگه جای تو بودم سیانور تو غذای خودم می ریختم 

تا هم 4 تا زنی و 4 تا بچه ایی که بد بخت کردم از دستم راحت شن 

هم همه ی زنهای احتمالی آینده 

و بچه های احتمالی آینده از توی سر نوشت محو شن.  

قانون صیغه...مال شماس. 

کاش همه سگ بودیم.

 

----------------------------------------------------------------- 

(3) 

 

هر چه گوشَت می دهم سیر نمی شوم. 

از کجا این حنجره را دزدیدی 

که فقط برای من نت هایش می نوازد 

پسرک نیویورکی... 

 میدانی 

نیویورک تبار و اسمش هیچ بود 

اگر تو در آن در نبودی.  

-------------------------------------------------------------- 

(4) 

 

تنم می لرزد 

از فاجعه ایی دگر... 

وقتی یکی می گوید: 

فلانی حامله است!!

 

________________________________________________________ 

 

پ.ن: خلاء!!! 

پ.ن: خدا را شکر که خسته می شوم! 

پ.ن: کدام کافه می گذارد سیگار بکشیم؟

(۱) 

 

زن تو ی یه اتاق گرم آفتاب گیر 

مقابل یه عالمه درخت سبز نشسته اس. 

با بابا رفتیم تو اتاقش. 

بعد از یه عالمه فین و فون کردن 

یه پرونده آبی در آورد و گفت: 

ببینید شما رو با موههای نمایان و آرایش مشاهده کردن 

این خلاف قوانین دانشگاه است... 

ساکت به اون دندونهای نا مرتبش نگاه می کردم . 

یه کاغذ داد دستم گفت 

دفاعیه اتو بنویس. 

نوشته ام کار دیگه ایی هم می شه کرد؟ 

فرصت بدین تا حبس ام تو این زندون خوشگل که همه واسش سر و پا می شکنن تموم شه. 

 بابا ساکت بود 

می دونم حرص می خورد. 

اولین بار بود به چشم خودش میدید که اینجا ظاهر قشنگی داره 

اما زندانه. 

موقع بیرون اومدن هنوز می تونستم اون دندونای نا مرتبش رو که تصویر درختهای جلوی داشگاه پشتش بود رو ببینم. 

 

 

 

------------------------------------------------------ 

(۲) 

 

تو محوطه منتظر امتحان بودیم. 

مثلا دو دوست صمیمی بودیم. 

اما نمی دونم چرا همش می گفت دلم واسه ی فلانی تنگ شده...  

وقتی هم اون فلانی اومد. 

من نبودم 

مثل همیشه. 

همیشه غریبه ام. 

همه جا.

 

-------------------------------------------------------- 

(۳) 

 

زیر یه درخت 

یه جای دور دور تو دانشگاه 

زیر آفتاب سنگین ظهر نشسته بودیم 

مارل برو قرمز می کشیدیم. 

خندید گفت 

تو فامیل ما که ۳ نفر از کشیدن سیگار مردن  

احتمالا من نفر چهارمی ام. 

گفتم 

تو که دوس داشتی از سرطان خون بمیری. 

گفت 

کاش می شد انتخاب کرد. 

 

------------------------------------------------ 

(۴) 

 

استاد: تو چرا داری روز به روز لاغرتر و غمگین تر میشه. 

من: خوشحالم. 

استاد: از چی؟ 

من: ازینکه یه غم دارم که هم زنده نگهم داره هم منو بکشه. 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

پ.ن: من برگشته ام!!! 

پ.ن: پست طولانی!! 

پ.ن: لازم نیست بگی خوب برگشتی که برگشتی! 

پ.ن : این همه میری مثلا فکر می کنی تا ازون سر بی مخ ات یه نظر کوبنده تراوش کنی و بعد من فقط و فقط در یک صدم ثانیه یه کلید رو فشار می دم و نظر گهر بارتو پاک میکنم.اینجا دنیای منه هرکار دلم بخواد می کنم. ( مخاطب خاص داشت)